ورود سبز تو به آشیانه ما
ریحانه نازنینم بعد از به دنیا اومدنت چیزی متوجه نشدم تا اینکه توی اتاق بیمارستان بابا و مادر بزرگها رو دیدم. عزیز دلم اومدنت هم مثل ٩ ماه دوره بارداریت بدون کوچکترین زحمت و درد بود. و تو واقعا فرشته کوچولویی بودی که اگر زحمتی بود زحمت من بر تو بود. بعد از اینکه بهوش اومدم و تو رو برای شیر دادن توی بغلم گذاشتن حال اون موقع من، دیگه گفتنی نیست. که تو اون فرشته کوچولویی بودی که ٩ ماه ضربان فلبش، نبضش، حرکتهاش و لگدهاش رو حس کرده بودم و بیصبرانه منترش بودم، بودی. نمی دونسم چکار کنم فقط نگاهت میکردم و میگفتم که وااقعا زیبایی و تو خیلی زیبا بودی مادر. اکثر بچه ها موقع تولد زشتند، ولی تو خیلی خیلی زیبا بودی. پوست سفید و روشن با موهای خ...